از چگونگی به قدرت رسیدن تا آیندهی سیاسی طالبان در افغانستان
به مناسبت 5 مهرماه سالروز خروج آمریکا از افغانستان
نام سرزمین افغانستان همواره با غم و اندوه عجین است! فغان در لغت به معنای صدای شیون است و این سرزمین که تقریبا تمام قرن گذشته را درگیر جنگ داخلی بوده است، ظاهرا تقدیرش بر این است که از دل غم و اندوه به دوران خوشی سفر کند.
تاریخچه قدرت گرفتن طالبان در افغانستان
دو روز پس از ترور مشکوک احمد شاه مسعود در 9 سپتامبر 2001 به عنوان بزرگترین مانع طالبان برای در اختیار گرفتن کامل قدرت در افغانستان، حملات 11 سپتامبر رخ داد. از آن زمان تا کنون جهان شاهد برخورد آمریکا و غرب با پدیدهای است که خود با کمک به سازمان جاسوسی پاکستان در شکل گیری آن نقش داشت و شاید هیچ گاه فکر نمیکرد که روزی خود نیز از رویارویی با آن ناتوان باشد. براستی چرا یکی از خاستگاههای اصلی جریانهای تکفیری همواره سرزمین افغانستان است؟
طالبان تا کنون دوبار در افغانستان به قدرت رسیده است. یکبار در سال 1996 که رقیب جدی آن مجاهدین به رهبری «برهانالدین ربانی» بود که بنا به شواهد تاریخی تنها به ده درصد از خاک افغانستان تسلط داشت.[1] این حضور کمتر از چهار سال بعد با حمله آمریکا در 11 سپتامبر در حالی پایان یافت که بیش از نیمی از آثار باستانی افغانستان به علت حرام دانستن مجسمهسازی توسط طالبان از بین رفته بود!
پس از آن آمریکا سعی کرد با پیاده سازی لیبرال دمکراسی افغانستان را طبق ارزشهای غربی از نو بسازد. بر این اساس آمریکا با تاکید بر حضور پر رنگ ناتو و سعی بر شکل دهی انتخابات ملی و تصویب قانون اساسی تمام تلاش خود را به کار گرفت تا با فرایندی دموکراتیک اهداف خود را در افغانستان پیش ببرد.
تقریبا 13 سال ریاست جمهوری احمد کرزای و پس از 7 سال ریاست جمهوری اشرف غنی بر افغانستان نشان داد اگر مردم افغانستان آزاد باشند، خود تا حد امکان از عهده امورات داخلی کشور خود بر میآیند.
اما به هر حال در تمام این سالها دخالتهای خارجی و طمع بیگانگان به منابع ملی ملت افغانستان از یک سو و سوداگری قاچاق مواد مخدر از سوی دیگر کماکان باعث شد تا دولت نتواند سر رشته تمام امور را به دست بگیرد.
یکی از نکتههای طنزآمیز دمکراسی پیاده شده در افغانستان توسط آمریکا این بود که در انتخابات سال 2012 پس از مشخص نشدن نتیجه کمیسیون بررسی صحت آرا برای مدتی حاکمیت دو رییس جمهور در افغانستان به رسمیت شناخته شد! دخالت آمریکا در این موضوع به حدی پررنگ بود که در آن مقطع تا قبل از سفر جان کری به افغانستان عملاً هنوز رییس جمهور افغانستان مشخص نبود.[2]
سرانجام آنچه که سران آمریکا در خواب هم نمیدیدند، بالاخره در 2020 محقق شد. القاعده با داعش دچار مشکل جدی شد و آمریکا برای حل مشکل مجبور شد دست به انتخاب بزند. ترور ایمن الظواهری رهبر القاعده در منزل سراجالدین حقانی از سران طالبان در سال 2020 باعث تیرگی روابط امریکا و طالبان شد و از طالبان یک نیروی ضد آمریکایی و ضد داعش ساخت.[3]
خروج آمریکا و خالی کردن میدان برای طالبان
در سال 2021 برای بار دوم طالبان به قدرت رسید. آنچه این بار تفاوت داشت این بود که حاکمیت افغانستان در تمام این سالها مورد تایید آمریکا بود و افغانستان نسخه دموکراسی مورد نظر آمریکا را در این بیست سال پیاده کرده بود. دولت اشرف غنی نیز در آن مقطع مورد تایید دولت و هیات حاکمه آمریکا بود.
سوال این است که چرا باز چنین بحرانی رخ داد و طالبان چگونه بدون هیچ گونه مانع جدی توانست قدرت را در اختیار بگیرد؟
شواهدی که دال بر ارتباط تنگاتنگ اشرف غنی با آمریکا و فرار او وجود دارد بسیار پررنگ است و قابل تامل است. تامل در سخنان عبدالله به عنوان تنها رقیب ضد آمریکایی اشرف غنی پس از فرار وی از افغانستان خود گویای بخش قابل توجهی از واقعیت ماجراست: «رئیسجمهور سابق افغانستان، افغانستان را ترک و کشور و ملت را در یک حالت قرار داد، رفت و خداوند همراهش محاسبه کند».[4]
به هر صورت آنچه رخ داد بار دیگر ثابت کرد که اگر منافع آمریکا در منطقه تامین نشود، دیگر برایش فرق نمیکند چه کسی و با چه تفکری بر مردم افغانستان حکومت کند.
نداشتن رهبر و ابهام درآینده سیاسی
در مورد آینده سیاسی طالبان حدس و گمانهزنی بسیار است. آنچه مسلم است این است که اگرچه تفکر طالبان فعلی نسبت به سال 2001 تغییر جدی داشته و متناسب با شرایط جهانی تغییر کرده است، اما هنوز توان حکمرانی در تمامی عرصهها را پیدا نکرده و در عرصههای اصلی مانند اقتصاد، فرهنگ و تعلیم و تربیت نیازمند بازنگری جدی است و خلاء یک رهبری فکری در این جریان به شدت جدی است.
در نهایت میتوان گفت ملت مسلمان افغانستان اعم از شیعه و سنی که هم در عرصه جنگ تحمیلی و هم در عرصه دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام دوشادوش ملت ایران و محور مقاومت برای حفظ جفرافیای منطقه جنگیدند و شاهد خروج عاری از منفعت بیگانگان از کشورشان بودند، این توانایی را دارند که با برقراری امنیت نسبی و برقراری مجدد پیوندهای دیرین میان اهل سنت و تشیع، خلاء وجود رهبری فکری در حاکمیت طالبان را با هوش جمعی و ملی خود اصلاح کنند. طالبان نیز باید به این درک برسد که برای بقای حاکمیت خویش باید رای و نظر ملت افغانستان را ارجح بداند و در تمامی شئون حکومتی براساس آن تصمیمگیری کند.
[1] منیع: ویکی پدیا
[2] منیع: ویکی پدیا
[3] منبع: ویکی پدیا
[4] منبع: ویکی پدیا