صبر کن، بخاطر حسین علیه السلام

صبر کن، بخاطر حسین علیه السلام

سپتامبر 3, 2023 - 08:23
سپتامبر 5, 2023 - 17:35
صبر کن، بخاطر حسین علیه السلام
صبر کن، بخاطر حسین علیه السلام  

جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۲

ساعت ۱۰ صبح با سه تا از دوستان تصمیم گرفتیم برویم حرم، فاصله هتل تا حرم پیاده‌اش یک ساعت و با ماشین حدود یک ربع، سه روز است که نجف هستم و حرم نرفته‌ام. تاکسی تا سر شارع الرسول ما را میبرد و بقیه را تا حرم پیاده می‌رویم.

شارع الرسول را خیلی دوست دارم و خوشحالم از اینکه مسیرم به حرم مطهر حضرت علی علیه السلام از اینجاست. هوا گرم است. گرم‌تر از سال پیش اما شلوغ است مث همه اربعین‌ها شاید هم شلوغتر... اما هنوز تا اربعین خیلی مانده و شلوغتر از این هم می‌شود.

به حریم امن حرم حضرت امیرالمومنین می‌رسیم.‌ مثل همیشه نگاهم که به گنبد می‌افتد خدا را شکر می‌کنم.

الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله(حمد مخصوص خداوندى است كه ما را به اين مكان هدايت فرمود و اگر هدايت او نبود ما هدايت نمى يافتيم.)

از درب باب الفرج وارد می‌شویم اما فقط می‌توانیم در صحن باشیم و زیارت ضریح و قبر مطهر امام برای خانم‌ها مقدور نیست.

نزدیک ضریح می‌شود رفت و از روزنه‌ی کوچک در می‌توان ضریح را دید. اما من جلوی درب خروج خواهران می‌ایستم و حرف‌هایم‌را به حضرت پدر می‌زنم به اندازه یکسالی که نیامده‌ام حرف برای گفتن دارم ...

برای من که روزهای خلوت هم اینجا بوده‌ام و دور ضریح طواف کرده‌ام زیاد هم این محدودیت سخت نیست. اما برای کسانی که اولین بارشان است که می‌آیند حس خیلی بدی است. ناامید برمی‌گردند. من اما همین که در این مکان و نزدیک‌ترین محلی که کنار حضرت است می‌توانم باشم خوشحالم.

شب بعد از شام هم با دیگر همسفران به حرم می‌آیم اما این‌بار حالم خوش نیست. اصلا تمرکز ندارم. خیلی سعی کردم تمرکزم را بدست بیاورم اما نشد. مسئله‌ای را متوجه شده بودم که تمام معادلات ذهنی‌ام را تغییر داده بود. بعد از برگشت از حرم تا وقتی خوابم برد گریه کردم.

دلم برای شنیدن صدای حضرت پدر تنگ شده بود فقط شنیدن صدایش آرامم می‌کرد. درست است کنار پدر عالم بودن  اوج آرامش است اما باز هم هیچ مسکنی برای من در آن لحظات جز شنیدن صدای بابای خودم نبود.

با سیمکارت عراقی نمی‌توانستم ارتباط بگیرم.

شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲

صبح هم که بیدار شدم فقط گریه کردم باید وسایلمان را جمع می‌کردیم و هتل دیگری می‌رفتیم. حالم بد بود. ذکر گفتم که آرام شوم با خودم گفتم برای امام حسین علیه السلام و به عشق او به مسئله‌ای که بوجود آمده فکر نکن. صبور باش‌...

به اتاق دوستان لبنانی و یکی از دوستان ایرانی‌ام رفتم دیدنشان و انرژی و خوشروییشان حالم را بهتر کرد.‌ سیم‌کارت ایرانی‌ام را همانجا روی گوشی‌ام گذاشتم و سعی کردم بسته رومینگ را فعال کنم اما هر چه تلاش می‌کردم بی‌فایده بود.

ظهر در هتل جدید بالاخره بسته رومینک فعال شد و توانستم با حضرت پدر تماس بگیرم.

دیگر حالم خوب خوب بود.

عصر رفتیم مسیر مشایه از عمود ۲۸۵ تا عمود ۵۳۰. شاید باورش سخت باشد اما وقتی از ماشین پیاده شدم نسیم خنکی به صورتم خورد. انگار خدا نگاه ویژهای به این جاده و این مسیر دارد. چند روز گذشته که عراق بودم این خنک‌ترین درجه‌ هوایی بود که در فضای طبیعی و در آن بازه زمانی تجربه می‌کردم. سبک شدم.

اکثر موکب‌ها سر جای هر ساله‌شان هستند و این خیلی خوب است.از کنار هر کدام که میگذرم خاطرات سال‌های قبل برایم زنده می‌شود حتی ساعت و لحظه‌ی حضورم در آن موکب‌ها یادم هست.

البته در بین‌شان موکب‌های جدید زیاد است با برخی که صحبت میکنم یکی دو سال است که برپا شده‌اند.

موکب‌های مختلف با ملیت‌هایی اروپایی وآفریقایی و  آمریکایی هم برپاست.

یکی از موکب‌ها خیلی تر و تمیز است روی لباس‌هایشان نوشته پنجهدان. به زوار امام حسین شریت می‌دهند. پنجهدان یکی از مراکز مذهبی در آمریکای شمالی است. عطار عباس کسی است که این مرکز را در آمریکای شمالی اداره می‌کند. سه سال پیش چند نفری با او برای پیاده روی اربعین به عراق می‌آیند و تصمیم می‌گیرند خودشان هم به زوار خدمت کنند بعد از آن اولین فعالیتشان را از سال گذشته آغاز می‌کنند. یاسر می‌گوید عباس عمویش است. از سختی‌هایی که برای گرفتن ویزا متحمل شده‌اند تا پیدا کردن جای مناسب برای موکب می‌گوید.

خیلی مهربان و خوش برخوردند همه‌شان. دعوتمان می‌کنند شام همانجا باشیم. یک ظرف مرغ و پلو می‌آورند در ظاهر خیلی ساده است اما به جرات می‌توانم بگویم طعم فوق العاده ای داشت. مرغ آبپز و یک برنج ساده اما بسیار خوشمزه.

چون وضو نداشتم نمازم به تاخیر افتاد.‌باید جایی مناسب برای وضو پیدا میکردم. نمیشد با آب خوردن وضو گرفت هیچوقت در مسیر مشایه و حتی جاهای دیگر از آبی که مخصوص خوردن است برای وضو گرفتن استفاده نمیکنم.

چند عمود جلوتر در موکبی عراقی نماز خواندیم.

آنجا با دختری آشنا شدم که اولین بار بود پیاده روی را می‌آمد گفت. من توی جمع دخترهای مذهبی پذیرفته شده نیستم.

توی جمع دخترهای غیر مذهبی هم مذهبی محسوب می‌شوم. میگفت یکی از قشنگی‌های و جذابیت‌های پیاده روی اربعین بدون آرایش بودن است. میگفت من عاشق آرایش کردن هستم اما اینجا حتی گاهی وقت‌ها کرم ضدآفتاب هم استفاده نمیکنم.

حرفاییش را تایید کردم. میگفت وقتی اینجا نسیمی به صورتم می‌خورد احساس  خیلی خوبی دارم.

راست میگفت پیاده روی اربعین روحیات آدم‌ها را عوض می‌کند. بخاطر امام حسین علیه‌السلام صبور می‌شوی، بخاطر امام حسین علیه السلام آرایش نمی‌کنی و...

نمازمان را که خواندم آب خوردیم و از موکب خارج شدیم باید برمیگشتیم هتل‌مان در نجف قرار بود در افتتاحیه نداء الاقصی شرکت کنیم.‌برای صبوری

جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۲

ساعت ۱۰ صبح با سه تا از دوستان تصمیم گرفتیم برویم حرم، فاصله هتل تا حرم پیاده‌اش یک ساعت و با ماشین حدود یک ربع، سه روز است که نجف هستم و حرم نرفته‌ام. تاکسی تا سر شارع الرسول ما را میبرد و بقیه را تا حرم پیاده می‌رویم.

شارع الرسول را خیلی دوست دارم و خوشحالم از اینکه مسیرم به حرم مطهر حضرت علی علیه السلام از اینجاست. هوا گرم است. گرم‌تر از سال پیش اما شلوغ است مث همه اربعین‌ها شاید هم شلوغتر... اما هنوز تا اربعین خیلی مانده و شلوغتر از این هم می‌شود.

به حریم امن حرم حضرت امیرالمومنین می‌رسیم.‌ مثل همیشه نگاهم که به گنبد می‌افتد خدا را شکر می‌کنم.

الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله(حمد مخصوص خداوندى است كه ما را به اين مكان هدايت فرمود و اگر هدايت او نبود ما هدايت نمى يافتيم.)

از درب باب الفرج وارد می‌شویم اما فقط می‌توانیم در صحن باشیم و زیارت ضریح و قبر مطهر امام برای خانم‌ها مقدور نیست.

نزدیک ضریح می‌شود رفت و از روزنه‌ی کوچک در می‌توان ضریح را دید. اما من جلوی درب خروج خواهران می‌ایستم و حرف‌هایم‌را به حضرت پدر می‌زنم به اندازه یکسالی که نیامده‌ام حرف برای گفتن دارم ...

برای من که روزهای خلوت هم اینجا بوده‌ام و دور ضریح طواف کرده‌ام زیاد هم این محدودیت سخت نیست. اما برای کسانی که اولین بارشان است که می‌آیند حس خیلی بدی است. ناامید برمی‌گردند. من اما همین که در این مکان و نزدیک‌ترین محلی که کنار حضرت است می‌توانم باشم خوشحالم.

شب بعد از شام هم با دیگر همسفران به حرم می‌آیم اما این‌بار حالم خوش نیست. اصلا تمرکز ندارم. خیلی سعی کردم تمرکزم را بدست بیاورم اما نشد. مسئله‌ای را متوجه شده بودم که تمام معادلات ذهنی‌ام را تغییر داده بود. بعد از برگشت از حرم تا وقتی خوابم برد گریه کردم.

دلم برای شنیدن صدای حضرت پدر تنگ شده بود فقط شنیدن صدایش آرامم می‌کرد. درست است کنار پدر عالم بودن  اوج آرامش است اما باز هم هیچ مسکنی برای من در آن لحظات جز شنیدن صدای بابای خودم نبود.

با سیمکارت عراقی نمی‌توانستم ارتباط بگیرم.

شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲

صبح هم که بیدار شدم فقط گریه کردم باید وسایلمان را جمع می‌کردیم و هتل دیگری می‌رفتیم. حالم بد بود. ذکر گفتم که آرام شوم با خودم گفتم برای امام حسین علیه السلام و به عشق او به مسئله‌ای که بوجود آمده فکر نکن. صبور باش‌...

به اتاق دوستان لبنانی و یکی از دوستان ایرانی‌ام رفتم دیدنشان و انرژی و خوشروییشان حالم را بهتر کرد.‌ سیم‌کارت ایرانی‌ام را همانجا روی گوشی‌ام گذاشتم و سعی کردم بسته رومینگ را فعال کنم اما هر چه تلاش می‌کردم بی‌فایده بود.

ظهر در هتل جدید بالاخره بسته رومینک فعال شد و توانستم با حضرت پدر تماس بگیرم.

دیگر حالم خوب خوب بود.

عصر رفتیم مسیر مشایه از عمود ۲۸۵ تا عمود ۵۳۰. شاید باورش سخت باشد اما وقتی از ماشین پیاده شدم نسیم خنکی به صورتم خورد. انگار خدا نگاه ویژهای به این جاده و این مسیر دارد. چند روز گذشته که عراق بودم این خنک‌ترین درجه‌ هوایی بود که در فضای طبیعی و در آن بازه زمانی تجربه می‌کردم. سبک شدم.

اکثر موکب‌ها سر جای هر ساله‌شان هستند و این خیلی خوب است.از کنار هر کدام که میگذرم خاطرات سال‌های قبل برایم زنده می‌شود حتی ساعت و لحظه‌ی حضورم در آن موکب‌ها یادم هست.

البته در بین‌شان موکب‌های جدید زیاد است با برخی که صحبت میکنم یکی دو سال است که برپا شده‌اند.

موکب‌های مختلف با ملیت‌هایی اروپایی وآفریقایی و  آمریکایی هم برپاست.

یکی از موکب‌ها خیلی تر و تمیز است روی لباس‌هایشان نوشته پنجهدان. به زوار امام حسین شریت می‌دهند. پنجهدان یکی از مراکز مذهبی در آمریکای شمالی است. عطار عباس کسی است که این مرکز را در آمریکای شمالی اداره می‌کند. سه سال پیش چند نفری با او برای پیاده روی اربعین به عراق می‌آیند و تصمیم می‌گیرند خودشان هم به زوار خدمت کنند بعد از آن اولین فعالیتشان را از سال گذشته آغاز می‌کنند. یاسر می‌گوید عباس عمویش است. از سختی‌هایی که برای گرفتن ویزا متحمل شده‌اند تا پیدا کردن جای مناسب برای موکب می‌گوید.

خیلی مهربان و خوش برخوردند همه‌شان. دعوتمان می‌کنند شام همانجا باشیم. یک ظرف مرغ و پلو می‌آورند در ظاهر خیلی ساده است اما به جرات می‌توانم بگویم طعم فوق العاده ای داشت. مرغ آبپز و یک برنج ساده اما بسیار خوشمزه.

چون وضو نداشتم نمازم به تاخیر افتاد.‌باید جایی مناسب برای وضو پیدا میکردم. نمیشد با آب خوردن وضو گرفت هیچوقت در مسیر مشایه و حتی جاهای دیگر از آبی که مخصوص خوردن است برای وضو گرفتن استفاده نمیکنم.

چند عمود جلوتر در موکبی عراقی نماز خواندیم.

آنجا با دختری آشنا شدم که اولین بار بود پیاده روی را می‌آمد گفت. من توی جمع دخترهای مذهبی پذیرفته شده نیستم.

توی جمع دخترهای غیر مذهبی هم مذهبی محسوب می‌شوم. میگفت یکی از قشنگی‌های و جذابیت‌های پیاده روی اربعین بدون آرایش بودن است. میگفت من عاشق آرایش کردن هستم اما اینجا حتی گاهی وقت‌ها کرم ضدآفتاب هم استفاده نمیکنم.
حرفاییش را تایید کردم. میگفت وقتی اینجا نسیمی به صورتم می‌خورد احساس  خیلی خوبی دارم.

راست میگفت پیاده روی اربعین روحیات آدم‌ها را عوض می‌کند. بخاطر امام حسین علیه‌السلام صبور می‌شوی، بخاطر امام حسین علیه السلام آرایش نمی‌کنی و...

نمازمان را که خواندم آب خوردیم و از موکب خارج شدیم باید برمیگشتیم هتل‌مان در نجف قرار بود در افتتاحیه نداء الاقصی شرکت کنیم.‌

راوی: حکیمه زعیم باشی

قسمت اول: از فرودگاه تا مرز؛ 48 ساعت!

قسمت دوم: مرز تشنگی

قسمت چهارم: آیس‌کافی و نگاه به گنبد