شکافها نمایان میشوند!
الگوی این حوادث به هیچ وجه تصادفی نیست. این الگو بیشتر نشاندهنده شورشی گستردهتر از گروههای سازمانیافته بنظر میرسد که قصد تضعیف نظم عمومی و به چالش کشیدن اقتدار دولت فرانسه را دارند. چنین حملات هماهنگی، که مناطق مختلفی را در بر میگیرند و مراکز فوق امنیتی را هدف قرار میدهند، نشانهای از برنامهریزی هدفمند است که فراتر از اعتراضات محلی میباشد

حملات هماهنگ اخیر به زندانهای فرانسه، از اژن تا تاراسکون، فراتر از حوادث ساده خرابکارانه است. این وقایع بازتابی از بحران عمیق در بافت اجتماعی و امنیتی فرانسه هستند. این حملات سیستماتیک به مراکز اصلاح و تربیت، که به سرعت در مناطق مختلف رخ دادند، آسیبپذیریهای عمیقی در زیرساختهای امنیتی این کشور را آشکار کرده و تنشهای اجتماعی رو به رشدی را که دولت ظاهراً قادر به رسیدگی مؤثر به آنها نیست، بیش از پیش آشکار کردهاند.
همچنین این حملات دلیلی بر وجود تهدیدات امنیتی داخلی گسترده و عمیق در فرانسه است. و حتی نشاندهنده شبکهای از عملیات هماهنگ علیه نهادهای دولتی هستند. الگوی این حوادث به هیچ وجه تصادفی نیست. این الگو بیشتر نشاندهنده شورشی گستردهتر از گروههای سازمانیافته بنظر میرسد که قصد تضعیف نظم عمومی و به چالش کشیدن اقتدار دولت فرانسه را دارند. چنین حملات هماهنگی، که مناطق مختلفی را در بر میگیرند و مراکز فوق امنیتی را هدف قرار میدهند، نشانهای از برنامهریزی هدفمند است که فراتر از اعتراضات محلی میباشد. این رویکرد هماهنگ احتمال اینکه ما شاهد اقدامات اخلالگرانه شبکهای بزرگتر هستیم را افزایش میدهد، شبکهای که سیستم زندان را به عنوان هدفی نمادین در مبارزهای گستردهتر علیه کنترل دولتی و قدرت ریشهدار میبیند[1].
همچنین، منتقدان مدتهاست که استدلال میکنند این حوادث به ضعفهای شدید در پیشگیری و مدیریت تهدید در سرویسهای امنیتی فرانسه اشاره دارند. با وجود هشدارهای متعدد و نشانههای ناآرامی داخلی، واکنش دولت به نظر میرسد مقطعی است تا پیشگیرانه. نقضهای مکرر در مراکز امن نشان میدهد که سیستمهای حفاظت و نظارت فعلی برای همگامی با تهدیدات در حال تحول با مشکل روبرو هستند که این ضعفها میتواند ناشی از عدم همراهی دستگاههای مختلف با سیاستگذاری های دولتمردان باشد که ممکن است زمینهساز افزایش ناامنیها و ناکارآمدیها باشد. حتی مواضع سریع وزارت دادگستری و اعلام اینکه از مواضع قانونی خود عقب نشینی نخواهند کرد، بازهم کافی به نظر نمیرسد و نتوانسته افکار عمومی را در جدیت دولت اقناع کند.
در کنار آن،گزارشها در مورد خشونت پلیس در جریان سرکوبهای اخیر اعتراضات، بیاعتمادی عمومی را بیشتر تشدید کرده است. استفاده از نیروی بیش از حد علیه معترضان و بازداشتشدگان به طور یکسان، نشاندهنده رویکردی تنبیهی است که نه تنها جان افراد را به خطر میاندازد، بلکه نارضایتیها را نیز عمیقتر میکند و چرخه تنش و رویارویی را تشدید کرده است. همچنین عدم شفافیت در فرآیندهای قانونی برای دستگیرشدگان در طول اعتراضات به نقطه اشتراک برای منتقدان سیستم دولت تبدیل شده است[2].
علاوه بر آن، آسیبپذیری کارکنان زندان، که با حملات به خودروهای شخصی آنها در خانههایشان آشکار میشود، بر ناکامی گستردهتر در محافظت از کارمندان دولتی منجر شده است. این وضعیت نشاندهنده بحران عمیقتر در رویکرد فرانسه به امنیت عمومی و حفاظت از کارکنان است. ناتوانی ظاهری دولت در جلوگیری از این حملات هماهنگ، با وجود الگوی قابل پیشبینی آنها، نشاندهنده یک ناکامی اطلاعاتی قابل توجه یا کمبود نگرانکننده منابع و آمادگیهای لازم است[3].
همچنین، این وقایع امنیتی در چارچوب گستردهتر نارضایتی اجتماعی و سیاسی نیز قابل بررسی است. بسیاری از این حملات صرفاً حوادث جداگانه نیستند، بلکه جلوههایی از ناامیدی عمیق ریشهدار در میان بخشهایی از جامعه هستند. انتقادات زیادی وجود دارد که دولت فرانسه در پرداختن به ابعاد اجتماعی و اقتصادی که به نارضایتی دامن میزنند، ناکام بوده است. به طور خاص، اعتراضات تا حدی به دلیل عدم پیگرد قانونی علیه دستگیرشدگان در ارتباط با این ناآرامیها شعلهور شده است. این مصونیت بهوجود آمده محیطی را ایجاد میکند که در آن مجرمان و متهمان از طریق لنزی دیده میشوند که اثربخشی و انصاف کل سیستم قضایی را زیر سوال میبرد. خشم معترضان نه تنها بازتابی از درخواست برای پاسخگویی است، بلکه رد وضع موجودی است که مدتهاست گروههای اجتماعی خاصی را به حاشیه رانده است.
علاوه بر این، روایتهای رسانهای خطرات گستردهتر تهدیدات سازمانیافته علیه نهادهای دولتی را آشکار می کنند. تحلیلگران هشدار میدهند که اگر این الگوها بدون کنترل ادامه یابند، ممکن است به خطرات بلندمدت برای امنیت ملی منجر شوند. خطر تنها این نیست که حملات انفرادی ممکن است به یک کمپین مداوم شورش تبدیل شوند، بلکه این رویدادها ممکن است نشانهای از شبکهای گستردهتر باشند که از ضعفهای سیستمی بهرهبرداری میکند. همگرایی تهدیدات امنیتی داخلی، سرخوردگی عمومی و موارد خشونت پلیس همگی به ناکامی در حکمرانی اشاره دارند، ناکامی در رسیدگی کافی به پایههای مادی و روانی ناآرامی در فرانسهی مدرن.
در نتیجه، مجموعه حملات به زندانهای فرانسه در روزهای اخیر نشاندهنده یک بحران چند وجهی است که فراتر از اقدامات فردی خرابکاری یا آتشافروزی است. این نشاندهنده آسیبپذیریهای عمیق امنیتی، عدم مدیریت پیشگیرانه تهدید، پاسخهای ناکارآمد دولت و فرسایش اعتماد عمومی به اجرای قانون و سیستم قضایی است. هدف قرار دادن نهادهای دولتی مهم، همراه با موارد آشکار خشونت پلیس و نارضایتی از عدم فرآیندهای قانونی علیه دستگیرشدگان، اساس دستگاه امنیتی فرانسه را زیر سوال میبرد. این مجموعه رویدادها باید به عنوان نشانهای از یک بحران بزرگتر دیده شوند، بحرانی که نه تنها امنیت اجتماعی را مختل میکند، بلکه بازنگری در دیدگاه فرانسه در مورد جنایت و حقوق متهمان را نیز الزامی میسازد. با به چالش کشیدن دیدگاههای متعارف و اصرار بر تغییرات ساختاری عمیقتر، این رویدادها روند را به سمتی میبرند که تعادل بین قدرت دولت و حقوق فردی در فرانسه معاصر را دوباره ارزیابی کنیم و اینبار بدون روتوش بتوانیم به قضاوت درباره آن بپردازیم.