خط پایان آمریکا

مه 9, 2023 - 08:34
خط پایان آمریکا
خط پایان آمریکا

مرکز پژوهشی و اتاق فکر آمریکایی «نشنال اینترست» نوشت: ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایالات‌متحده دیگر کارایی ندارد، شکاف داخلی و مشکلات بین‌المللی واشنگتن هم موفقیت اصلاحات را تا حدودی غیرممکن کرده و شرایطی شبیه دوران فروپاشی شوروی را پدید آورده است.

نشریه مرکز پژوهشی فوق، طی گزارشی روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را با وضعیت کنونی ایالات متحده آمریکا مقایسه کرده و آورده است: «میخائیل گورباچف» مدت کوتاهی پس از به قدرت رسیدن به عنوان دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، در یک سخنرانی نیاز به تغییر در این کشور را اعلام کرد. تلاش گورباچف برای اصلاح سیستم سیاسی و اقتصادی رو به نابودی شوروی عنوان پرسترویکا به خود گرفت. وی بعدها در سازمان ملل تصریح کرد این اقدام مسکو تلاشی برای تطبیق با کارکردهای جدید و تغییرات اساسی در جامعه به عنوان یک بازسازی کلی بوده است. با همه خوش‌بینی‌ها اما پرسترویکا شکست خورد، زیرا نظام شوروی توانایی انجام چنین تغییرات عظیمی را نداشت و فروپاشید.

در ادامه این گزارش آمده است: مدتی است تحلیلگران نظام بین‌الملل همین روند را برای آمریکا نیز بیان می‌کنند. سخنرانی اخیر «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی ایالات متحده درباره تجدید رهبری اقتصادی آمریکا در موسسه بروکینگز هم نشانگر تغییر عمیق در تفکر استراتژیک و نگاه اقتصادی آمریکاست. وی در واقع اعتراف کرد بسیاری از کارهایی که ایالات متحده در چند دهه انجام داده یا بیان کرده، اشتباه بوده ‌است. سالیوان اذعان کرد اصلاحات دردناک و فوری برای واشنگتن ضروری است. این موسسه تاکید دارد: همان‌گونه که گورباچف نیاز به تغییر و اجرای اصلاحات را تشخیص داد که البته ۲ مقوله متفاوت بود که در نهایت شکست خورد، آیا دولت بایدن در مسیر تجربه همان درس دردناک قرار دارد؟

 شکست دکترین اقتصاد بین‌الملل آمریکا

طبق تحلیل این اندیشکده، سخنرانی سالیوان تنها منعکس‌کننده دیدگاه‌های فردی او نیست و در چارچوب طرح کلی دکترین اقتصاد بین‌الملل دولت بایدن قابل بحث است که از مدت‌ها قبل در دولت آمریکا در حال توسعه بود. سخنان وی رد کامل سیاست‌های اقتصادی بازار آزاد ایالات متحده در چهل و چند سال گذشته بود و این نظر را به چالش کشید که بازارها همیشه کارآمد هستند و آزادسازی عمیق تجاری به آمریکا کمک می‌کند تا همیشه برتر باشد. سالیوان خاطرنشان کرد بسیاری از سیاست‌‌های اقتصادی بین‌المللی، مبتنی بر این تصور که ادغام اقتصادی می‌تواند منجر به پذیرش ارزش‌‌های سیاسی غربی توسط کشورها شود، کاملا اشتباه بود. این اتفاق آشکارا درباره چین به وقوع پیوست. سالیوان می‌گوید علاوه بر این مسائل، ۲ چالش جدید وجود دارد: بحران آب و هوا و نابرابری اقتصادی که مورد دوم تا حدی نتیجه تفکر اقتصادی باقیمانده از قبل است. وی تاکید کرد به رویکردی جدید در اقتصاد نیاز است تا واقعیت‌های جدید، از جمله بازگشت سیاست صنعتی را در نظر بگیرد. به همین دلیل دیدگاه‌های مشاور امنیت ملی بایدن تکرار اظهارات دونالد ترامپ به نظر می‌رسد اما با ادبیاتی متعادل‌تر.

 ۳ مانع بزرگ واشنگتن

طبق تحلیل نشنال اینترست، دولت بایدن با ۳ مانع بزرگ مواجه است. اولین مساله نامگذاری این سیاست اقتصادی جدید به عنوان «اجماع جدید واشنگتن» است که آشکارا ارجاعی به اجماع قدیمی و مبتنی بر بازار آزاد واشنگتن است. این نشان می‌دهد ایالات متحده قادر به رها شدن از تفکرات پیشین و رسیدن به پارادایم جدید نیست. موضوع دوم، نبود صداقت در دولتمردان و سیاست‌گذاران ایالات متحده است که می‌گویند هدف‌شان برقراری روابط با چین است. خود سالیوان تاکید دارد ایالات متحده در ابعاد چندگانه با چین رقابت می‌کند اما به دنبال رویارویی یا درگیری نیست و برای مدیریت مسؤولانه رقابت و تا حدممکن همکاری با پکن تلاش می‌کند. این ادعایی توخالی و دروغین است، زیرا به عنوان نمونه کنترل صادرات نیمه‌هادی‌ها و مقابله با شرکت‌های چینی، نمونه‌های بارز دشمنی با این کشور است. کنار آمدن آمریکا با چین به معنای عقب‌نشینی واشنگتن از نظام تک‌قطبی است، حال آنکه ایالات متحده می‌خواهد این نظم را حفظ ‌کند و حتی یک اینچ هم به خودنمایی چشم‌انداز نظام چندقطبی فرصت نمی‌دهد.

موضوع سوم و مهم‌تر این است که با وجود سخنان سالیوان، هنوز مشخص نیست آیا چنین تغییری می‌تواند به طور واقع‌بینانه در این مقطع و در شرایط سیاسی – اجتماعی- اقتصادی فعلی ایالات‌متحده محقق شود یا خیر. تاثیر ویروس کرونا و جنگ در اوکراین و واکنش واشنگتن به این رویدادها حکایت از آن دارد که باید در عملیاتی شدن اصلاحات از سوی واشنگتن تردید داشت، زیرا موقعیت آن بسیار ضعیف‌تر از گذشته است و وحدت سیاسی داخلی نیز طی ۳ سال گذشته از بین رفته است.

اندیشکده آمریکایی ساین می‌نویسد: خطرناک‌‌ترین دوره برای یک نظام سیاسی زمانی است که سال‌‌ها و دهه‌‌ها یک بحران را نادیده گرفته است و در نهایت، بدون پشتوانه‌ای مطمئن سعی ‌کند به طور گسترده اصلاحات انجام دهد. در این مرحله است که بیشترین احتمال برای وقوع انقلاب‌های سیاسی وجود دارد. انقلاب فرانسه، سقوط سلسله منچو در چین یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از این دست است.

نشنال اینترست در بخش پایانی تحلیل خود تحت عنوان «آیا دیگر فرصتی وجود ندارد؟» آورده است: در این شرایط زمانی، اجرای یک استراتژی صنعتی در ایالات متحده حتی اگر امکان‌پذیر باشد، آسان نخواهد بود. اگرچه ایالات متحده هنوز ثروتمند و پرقدرت است اما با شکاف سیاسی داخلی و چالش‌‌های خارجی گوناگون دست به گریبان است. شاید نگران‌کننده‌تر از همه، منافع داخلی قدرتمندی باشد که در برابر هر تغییر رادیکالی مقاومت می‌کند. سیاست‌گذاران و کارشناسان آمریکایی باید به واقعیات کنونی کشورشان بپردازند و با پیامدهای آن مقابله کنند. در غیر این صورت، این خطر ایالات متحده را تهدید می‌کند که روزی همچون پادشاهی فرانسه، با پرتاب سنگ از سوی شهروندان خشمگین از پشت‌بام‌ها بیدار شود؛ این شاید پیش‌درآمد و مقدمه‌ای باشد برای یک رویداد بزرگ.

منبع: وطن امروز