توافقنامه ایران و عربستان را باید در چه چارچوبی تحلیل کرد؟

مارس 12, 2023 - 12:09
توافقنامه ایران و عربستان را باید در چه چارچوبی تحلیل کرد؟

برای درک بهتر بیانیه مشترک و از سر گیری روابط رسمی میان تهران و ریاض، باید این نکات را مورد توجه قرار داد:

1- در درجه اول، برنده و پیروز اصلی این ماجرا، نه تهران و ریاض، بلکه «چین» است. برای اولین بار، چین نشان داد که می‌تواند از منظر «ایجابی»، گام بلندی در تأمین امنیت خلیج فارس بردارد.

2- به همین نسبت، بازنده اصلی نیز «آمریکا» است که از ابتدای دهه 90، نقش ژاندارم منطقه را ایفا می‌کرد و اصلی‌ترین بازوی محلی‌اش در شکل‌گیری رژیم امنیتی خلیج فارس، همین عربستان بود. اما حالا عربستان به راحتی در پازل رقیب اصلی آمریکا یعنی چین بازی می‌کند و معادلات منطقه‌ای را تغییر می‌دهد.

3- واقعیت این است که تضادهای میان «عربستان» و «ایران» ریشه‌دارتر از این حرف‌هاست که به راحتی حل شود! شما ببینید در سال‌های 2007 و 2008 - یعنی قبل از سیطره انصار الله بر صنعا، رخدادهای می 2008 لبنان، بهار عربی و... - ملک عبدالله خواستار حمله نظامی آمریکا به ایران شده بود. او حتی یک بار رابرت گیتس (وزیر دفاع وقت آمریکا) را تهدید کرد: «در صورتی که آمریکا به ایران حمله نکند ریاض اقدامات لازم را مستقل از دولت واشنگتن برای حفاظت از منافع خود در پیش خواهد گرفت.» الآن آن‌چه روی زمین رخ داده، صرفا باز کردن معابر دیپلماتیک پیشین مانند «سفارت» و «سفر حج و عمره» است و هنوز نشانه پررنگی برای حل و فصل پرونده‌های موجود - حتی به صورت موقت - مشاهده نمی‌شود! لذا با کمی تقریب می‌توان گفت به 2011 برگشتیم و روابط تهران و ریاض، دوستانه نخواهد بود.

4- البته این قابل پیش‌بینی بود که ریاض و تهران خواستار مهار سطح تنش فیمابین باشند. ولی با توجه به عدم استقرار و ثبات کافی منطقه و شدت تزاحم و بلکه تضادها میان تهران و ریاض، بعید است روابط دو کشور به دوره 1997 تا 2003 بازگردد... 

5- الآن هم به نظرم به‌جای تمرکز بر پرونده‌های فیمابین ریاض و تهران، باید مسأله را از منظر «رقابت چین و آمریکا در حوزه خلیج فارس» تحلیل کرد. تأمین امنیت خلیج فارس، الآن نیاز فوری و جدی چین است؛ اما - از قضا - برای آمریکا از اولویت کم‌تری برخوردار است و حتی واشنگتن از سطحی از تنش در این حوزه استقبال می‌کند. به همین جهت، حتی می‌توان احتمال داد که انگیزه واشنگتن برای اقدامات ایذایی و تنش‌زا افزایش پیدا کند!

6- در سطح مناسبات منطقه‌ای هم مهم‌ترین مسأله‌ای که می‌تواند روندهای موجود را تحت تأثیر قرار دهد و باید مورد توجه قرار گیرد، مسأله تطبیع میان ریاض و تل‌آویو است. ریاض در این زمینه، امتیازات بزرگی را هم از تل‌آویو و هم از واشنگتن طلب می‌کرد که هیچ کدام حاضر به اعطای آن نبودند. احتمالا الآن محاسبات ریاض بر این است که واشنگتن حاضر به اعطای این امتیازات خواهد شد؛ اما تل‌آویو چه‌طور؟ باید دید در دل بحران سیاسی سنگین داخلی اسرائیل، آیا نتانیاهو حاضر است به کاری دست بزند که عصبانیت شدید بن‌گویر را رقم می‌زند؟ 

7- در پرونده لبنان، امکان گشایش محدودی وجود دارد. ولی ریاض مدت‌هاست روابطش با سعد الحریری به هم خورده و حتی در انتخابات اخیر، جامعه اهل سنت را تا حدی به حال خود رها کرد!! لذا گشایش در لبنان، در مقطع کنونی هم منوط به معادلات داخلی این کشور و خصوصا مناسبات میان مسیحیان است و رقابت تهران و ریاض در رتبه بعدی قرار می‌گیرد.
در پرونده یمن هم مدت‌هاست مذاکرات در مسقط با قوت خوبی پیش می‌رود و ریاض، مستقل از تهران تا حد زیادی کار را پیش برده است. در نتیجه توافق با تهران، نه در حکم نقطه عطف جنگ یمن، بلکه صرفا در جهت بالا بردن ضریب اطمینان روند جاری در این پرونده است.

8- اما از منظر رقابت چین و آمریکا، ورود چین به معادله یمن اهمیت به سزایی دارد. با توجه به رویکردهای پکن، می‌توان بحث «حفظ تمامیت ارضی یمن» را با جدیت بیش‌تری دنبال کرد. شاید این موضوع (حفظ تمامیت ارضی) بتواند سقف ایده‌آل تهران در پرونده یمن باشد!

9- این توافقنامه، مقدمه‌ای برای غروب دوره یک ساله اخیر سیاست‌های منطقه‌ای ماست که تا حد زیادی در سایه اراده روسیه قرار گرفته بود. از این منظر، فکر می‌کنم هر ایراندوستی باید از آن استقبال کند.

10- و بالاخره این‌که در صورت افزایش نقش‌آفرینی چین در حوزه خلیج فارس، لایه‌های تندروتر در ایران (به خصوص در میان نیروهای جهادی یا نهضتی)، باید تجدید نظر کلی کنند.
طی سه دهه اخیر، دکترین این طیف، «توازن رعب» بود که در سطح کلان سیاست‌گذاری، به رویکرد «امنیت در برابر اقتصاد» ترجمه می‌شد. اما دکترین کلان چین، «به صفر رساندن تنش» است که راه را بر هرگونه اقدام ضدامنیتی یا حتی ارعاب می‌بندد.
به نظرم الآن یکی از سئوالات اساسی ما در داخل باید همین نکته باشد.

11- در انتها باید عرض کنم که توافقنامه اخیر، سنگ محک اساسی برای نگرشی است که پایه دیپلماسی خود را بر «موازنه راهبردی مثبت میان ابرقدرت‌ها» قرار می‌داد. 
طبعا در صورت نتیجه‌بخشی این توافق، کشورهایی که در این مسیر حرکت کرده‌اند، از مواهب به مراتب بیش‌تری برخوردار خواهند بود. و کشوری که - به هر علتی - نتواند در این مسیر حرکت کند، تضعیف خواهد شد.