اسلامهراسی عادت دیرینه غرب
اسلام هراسی عادت دیرینه غرب
اتفاقاتی که این روزها علیه مذهب و ادیان الهی به ویژه اسلام در کشورهای غربی در حال انجام است، مسئله ای تازه و جدید نیست و این یک عادت دیرینه درغرب است، عادتی به قدمت بیش از 500سال یعنی از قرون وسطا به این سو و هرکس در این جنگ کنار اروپاییان نباشد بنظر علیه آنها است و حد وسطی وجود ندارد، این را از اقدامات دولت های غربی در مقابله با کسانی که علیه اسلام هراسی فعالیت میکنند به خوبی میتوان دید، که یک اقدام هماهنگ و در بسیاری از کشورها با حمایت دولت است، مانند لغو مجوز گروه های ضد اسلام هراسی در فرانسه، اخراج اساتید مخالف اسلام هراسی در اتریش و دیگر موارد مشابه که در سالهای مختلف رخ داده است.
کمی به عقب برگردیم و ریشه های این هراس یا بهتر بگوییم ترس از دست دادن هویت مسیحی –اروپایی را به صورت اجمالی بررسی کنیم. مسیحیان در قرون گذشته همواره این تفکر را داشتند که اسلام و یهودیت ادیانی هستند که به دنبال از بین بردن جریان های مسیحی و حذف آنها به صورت کامل هستند، تحقیر و اخراج یهودیان و جگ های صلیبی بخشی از اقدامات مقابله جویانه و بعضا پیش دستانه آنها در قبال توهم توطئه ای بود که توسط جریان های مختلف فکری و مذهبی آنها شکل میگرفت و این روند حتی در دوران روشنگری و عصر جدید و تا به امروز ادامه داشته و این یک جنگ ادامه دار است. در واقع آنها اسلام را به معنی نفی اروپا و ارزش های غربی و مسیحی می دیدند، در قرن پانزدهم، گفته می شد که مشکل «ناپاکی» خون مسلمانان (و یهودیان) بود. اکنون این ناسازگاری مسلمانان با فرهنگ و ارزشهای «ما» است. همانطور که تونی موریسون، رماننویس سیاهپوست آمریکایی نوشت، وقتی صحبت از نژادپرستی میشود، «همیشه یک چیز دیگر وجود خواهد داشت». این رفتار با مسلمانان به عنوان «دشمن جهانی» ریشه عمیقی در تاریخ دارد. در بحث معروف وایادولید در قرن شانزدهم درباره استعمار قاره آمریکا - که رویدادی بنیادی در تاریخ (اروپا محور) حقوق بینالملل تلقی میشود - دانشمندان حقوق اسپانیایی با تصمیمگیری درباره اینکه آیا بومیان شبیه مسلمانان هستند و بنابراین قتل عام میشوند، یا بر خلاف مسلمانان مسیحی میشوند، درباره انسانیت بومیان بحث کردند. اراسموس، یکی از «پدران انسانگرایی»، از اروپاییها خواست که از جنگ با یکدیگر دست بردارند و «این اشتیاق شیطانی را بر سر ترکها رها کنند». ولتر «پدر آزادی بیان» معتقد بود که مسلمانان بزرگترین نفرین روی زمین هستند و «باید نابود شوند». «مادر فمینیسم» مری ولستون کرافت از رهایی زنان اروپایی با تمایز آنها از زنان مسلمان «حقیرتر» و به عنوان زیربنای انسان تر شدن دفاع میکرد.[1]
آزادی، صلح، حقوق و برابری برای کسانی که در «منطقه هستی» غرب هستند، مدتهاست بر اساس جنگ، سلطه و سلب مالکیت خارج از آن است. برخی از نویسندگان لیبرال قرن نوزدهم با سرزنش داخلی سازی ادعایی مسیحیان در «اصل اسلام گرایی: نابودی» به دنبال این بودند که مسئولیت اروپا را در قبال جنایات اساسی اروپا - جنگ های صلیبی، تفتیش عقاید، و نسل کشی در قاره آمریکا - کنار بگذارند. در حال حاضر، مفسران مترقی از نئونازی ها به عنوان «داعش بی آلایش»، ازدولت ترامپ به عنوان «آخوندها» و از خود ترامپ به عنوان «انتقام اسامه بن لادن» از آمریکا یاد می کنند. گویی نظم اجتماعی که همچنان به درو کردن غنایم وحشیانه زندگی سیاهپوستان، بومیان و مسلمانان و دزدی سرزمینهای بومی ادامه میدهد، نیازمند جستجوی بیرون از خود برای یافتن توضیحاتی درباره برتریگرایی سفیدپوستان است. خشونت «ما» به انحراف یا بازتابی از خشونت «آنها» تبدیل می شود. خشونت «آنها» برای آنچه که هستند ضروری به تصویر کشیده می شود. در این چارچوب، مسلمانان به راحتی بهعنوان سوژههای مورد سوء استفاده قرار میگیرند - بهعنوان گناهکار احتمالی توضیح داده میشوند، یا به عنوان خسارت جانبی نادیده گرفته میشوند[2].
بنظر میرسد اینکه این اسلام هراسی قدرت بسیار زیادی دارد به دلیل منتفع بودن همه جریانات سیاسی در غرب است، از راست افراطی تا چپ هرکدام سهمی از این هراس میبرد، آنها با معرفی مسلمانان و بعضا یهودیان به عنوان شرور و ضد قهرمان سعی در قهرمان سازی خود به عنوان ناجی مردم دارند و دراین راستا با حمایت گسترده رسانه ای و سیاسی این مفهوم را به خوبی به مخاطب القا میکنند که مسلمانان دشمنان اصلی هستند و باید با این بربرها جنگید و با قوانین غربی و مترقی آنها را تربیت کرد و اینگونه حمایت های مختلف اجتماعی مردم را به دست می آورند. لغو قانون حجاب اختیاری یا عدم اجازه ساخت مناره برای مساجد بخشی از این اقدامات بوده و اینک قرآن سوزی و هتک حرمت تا با از بین بردن ارزش های مسلمانان آنان را غربی تر کنند و به دنیای متمدن غربی بازگردند[3]، در کنار این با این دست اقدامات و تحریک مسلمانان به شورش و اغتشاش در کشورهایشان به دنبال اثبات این موضوع هستند که مسلمانان و مهاجران شایستگی بهشت غرب را ندارند و با ناسپاسی با آن برخورد میکنند. در نهایت میتوان اینگونه گفت که این اقدامات تاریخی ریشه در ترس از دست دادن محوریت جهان غرب گرا است و برتری نژاد سفید اروپایی است که امروزه شیوه های آنها به روز تر شده است هرچند هدف همان هدف قرون وسطا است، برتری مطلق سفید در همه زمینه ها!
[1] www.aljazeera.com
[2] Muslim Societies in Postnormal Times: Foresights for Trends, Emerging Issues and Scenarios.
[3] www.dw.com