همزمان با نزدیک شدن به زمان اجرای آتشبس، این پرسش مهم و بنیادین مطرح میشود که آیا عملیات ۷ اکتبر، با تمامی خسارات گسترده، تلفات انسانی، پیامدهای سیاسی و تحولات ژئوپلیتیکیای که در پی داشت، اقدامی قابل توجیه بود؟ برای پاسخ دادن به این پرسش اساسی و تعیینکننده، ضروری است که ابتدا وضعیت فلسطین و بهویژه نوار غزه را پیش از این رویداد مورد بررسی دقیق و موشکافانه قرار دهیم. پیش از ۷ اکتبر نوار غزه تحت یکی از سختگیرانهترین و طاقتفرساترین محاصرههای اقتصادی، امنیتی و انسانی تاریخ معاصر قرار داشت. این محاصره، نهتنها ابعاد اقتصادی و معیشتی مردم غزه را بهشدت تحت تأثیر قرار داده بود، بلکه تمامی جنبههای زندگی اجتماعی، فرهنگی، پزشکی و امنیتی را نیز در بر گرفته و آن را مختل کرده بود. ساکنان این منطقهی پرتراکم، که به نوعی در بزرگترین زندان روباز جهان زندگی میکنند، همواره با شدیدترین محدودیتهای امنیتی، اجتماعی و اقتصادی مواجه بودند. بسیاری از شهروندان فلسطینی، از کودکان گرفته تا کهنسالان، به بهانههای واهی و بدون دلایل مستند قانونی، توسط نیروهای امنیتی اسرائیل بازداشت شده و ماهها یا حتی سالها در زندانهای رژیم صهیونیستی محبوس میشدند. یکی از مهمترین چالشهایی که مردم غزه، این باریکهی کوچک اما پرجمعیت، با آن مواجه بودند، محرومیت سیستماتیک از حداقلهای لازم برای یک زندگی انسانی بود. تأمین مواد غذایی، مایحتاج ضروری، دارو و تجهیزات پزشکی بهسختی و تحت نظارت شدید انجام میشد و در بسیاری از مواقع، دسترسی به این کالاهای اساسی، بهویژه در شرایط اضطراری و بحرانی، تقریباً غیرممکن میگشت. از سوی دیگر، مشکل تأمین آب آشامیدنی سالم نیز یکی از معضلات همیشگی مردم غزه بود. منابع آبی این منطقه، بهطور عمدی و برنامهریزیشده، به مواد آلاینده و سمی آلوده شده بودند که این مسئله، تأثیرات فاجعهباری بر سلامت عمومی جامعه فلسطینی گذاشته و منجر به افزایش روزافزون نرخ مرگومیر، بهویژه در میان کودکان و سالمندان، شده بود. سیستم بهداشت و درمان نیز به شدت آسیبدیده و در بحرانیترین وضعیت ممکن قرار داشت، بهگونهای که بیمارستانها و مراکز درمانی، حتی در شرایط عادی و غیرجنگی، قادر به ارائه خدمات کافی و مناسب به بیماران نبودند. بهطور خلاصه، شرایط زندگی در غزه، حتی در دورههایی که رسماً درگیری و جنگی جریان نداشت، شباهتی انکارناپذیر به وضعیت یک جنگ دائمی و بیپایان داشت. این شرایط چنان غیرانسانی بود که بسیاری از ناظران بینالمللی، آن را چیزی فراتر از یک محاصره معمولی و در حقیقت، نوعی "نسلکشی خاموش" توصیف میکردند. در این میان، رژیم صهیونیستی در آستانه تحقق یکی از مهمترین و در عین حال، خطرناکترین توافقات سیاسی خود با برخی کشورهای عربی قرار داشت. توافقی که تحت عنوان "پیمان ابراهیم" شناخته میشود و به باور بسیاری از تحلیلگران، خیانتی آشکار به مردم فلسطین و آرمان تاریخی آنها به شمار میرفت. چندین کشور عربی که سالها شعار حمایت از فلسطین و حقوق فلسطینیان را سر میدادند، بهیکباره مسیر سیاست خارجی خود را تغییر داده و با امضای این توافق، عملاً به پروژه عادیسازی روابط با اسرائیل پیوستند. این اقدام نهتنها از لحاظ سیاسی و دیپلماتیک یک شکست سنگین برای مقاومت فلسطین محسوب میشد، بلکه پیامدهای بسیار خطرناکی نیز به همراه داشت. بر اساس اسناد و برنامههایی که در چارچوب این توافق تنظیم شده بود، طرحهایی برای کوچ اجباری فلسطینیان از سرزمین شان، افزایش شهرکسازیهای غیرقانونی و حتی تغییر ترکیب جمعیتی نوار غزه و کرانه باختری در دستور کار قرار داشت. این روند میتوانست در نهایت، به حذف کامل فلسطین از معادلات منطقهای و بینالمللی منجر شود. در همین چارچوب، بسیاری از تحلیلگران با بررسی مجموعه اقدامات و سیاستهای اسرائیل در ماههای منتهی به ۷ اکتبر، به این نتیجه رسیدهاند که حملهی گستردهی نظامی این رژیم به غزه، حتی پیش از آغاز عملیات مقاومت فلسطین، در دستور کار تلآویو قرار گرفته بود. پس از انعقاد پیمان ابراهیم، اسرائیل نهتنها به اجرای این برنامههای خطرناک سرعت بخشید، بلکه تلاش کرد تا با اجرای طرح "کریدور عرب-مد"، موقعیت ژئوپلیتیکی خود را در منطقه تثبیت کرده و اقتصاد غرب آسیا و آسیای میانه را به امنیت و سیاستهای خود پیوند بزند. تحقق این هدف، نیازمند نابودی کامل گروههای مقاومت فلسطینی و تخلیه اجباری فلسطینیان از سرزمین شان بود. در چنین شرایطی، عملیات "طوفان الاقصی" که از سوی گروههای مقاومت فلسطینی انجام شد، را میتوان اقدامی پیشگیرانه و راهبردی برای بههمریختن این معادلات و جلوگیری از اجرای برنامههای اسرائیل دانست.
این عملیات، اگرچه هزینههای انسانی، سیاسی و اقتصادی بسیار سنگینی برای مردم فلسطین به همراه داشت، اما در مقابل، بسیاری از طرحهای استراتژیک رژیم صهیونیستی را ناکام گذاشت. پس از ۷ اکتبر، نام فلسطین بار دیگر در صدر معادلات بینالمللی و منطقهای قرار گرفت. در داخل اسرائیل، بحرانهای سیاسی و اجتماعی تشدید شد و ثبات این رژیم بیش از هر زمان دیگری متزلزل گردید. بسیاری از سرمایهگذاریهای اقتصادی، فناوری و اجتماعی اسرائیل با چالشهای اساسی روبهرو شد و تصویر این رژیم در افکار عمومی جهان دچار سقوطی کمسابقه شد. با در نظر گرفتن این تحولات، میتوان ۷ اکتبر را، با تمامی ابعاد و پیامدهای آن، نقطه عطفی سرنوشتساز در تاریخ فلسطین و منطقه دانست و به تعبیری، آن را "یک پیروزی راهبردی"تلقی کرد.