حاج قاسم؛ افتخارمان می ماند همیشه
تقارن سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها فضای شهر کرمان را زنده تر کرده است. خیابانها برای میلاد حضرت زهرا آذین بندی و چراغانی شده و در میادین پوسترهای حاج قاسم نصب است.
(روایتی از مسیر گلزارشهدای کرمان در آستانه سالگرد شهادت فرمانده شهید جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی)
تقارن سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها فضای شهر کرمان را زنده تر کرده است. خیابانها برای میلاد حضرت زهرا آذین بندی و چراغانی شده و در میادین پوسترهای حاج قاسم نصب است. مسیر پیاده روی به گلزار شهدا با 313 موکب از شهرها و اقشار مختلف و حتی کشورهای دیگر مهیا شده است برای خدمت به زائران شهدای لشکر 41 ثارالله و فرمانده شهیدشان حاج قاسم سلیمانی.
شاید در نگاه اول تقارن میلاد و شهادت و ترکیب فضایشان کمی عجیب به نظر برسد اما دقیق تر که بنگری به این نتیجه میرسی که تقارن زیبایی است. چرا که شهادت در اسلام نوعی جاودانگی است. در قرآن به شهدا بشارت داده میشود که آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان و شهیدان آینده)، خوشوقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان میبینند؛ و میدانند) بابراین، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت. و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نیز) مسرورند؛ و (میبینند که) خداوند، پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند؛ (نه پاداش شهیدان، و نه پاداش مجاهدانی که شهید نشدند).»[1]
قرار من با دوستم ساعت 2 بعدازظهر است. هدیه روز مادر را آماده کردهام سوار ماشین که میشوم هدیهاش را تقدیمش میکنم و میگویم به پاس مادریهایی که برایم کردهای. آخرین بار که با هم بودیم در پرواز بغداد- کرمان بود. روزی که برای اولین بار مقتل حاج قاسم در فرودگاه بغداد را دیدم. چندماهی می شود که به دلیل مشغله و رفت و آمدهایمان به تهران و کرمان دیدارمان به تاخیر افتاده و حرف برای گفتن زیاد داریم.
تقریباً صد متر مانده به مسیر پیاده روی گلزار شهدای کرمان، ترافیک شروع می شود و این حکایت از جمعیت زیاد زوار مزار فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی دارد. اینجا همه خدمات صلواتی است حتی پارکینگ. ماشین را پارک کرده وبه سیل جمعیت می پیوندیم.
پسر نوجوانی با سربند فدایی رهبر، اسپند دود کرده و خوشامد میگوید. بوی اسپند و آتش و نذریها و موکبهای مختلف از شهرها و روستاهای دور و نزدیک و مداحی های عربی و ایرانی در این چهار سال همیشه بوده است و یاد امام حسین و اربعینش در این مسیر همواره جریان دارد. اغلب مواکب را دختران و پسران جوان و نوجوان اداره میکنند. نسل سلیمانیهایی که امسال بیشتر از سالهای قبل مسئولیت پذیر شدهاند و کار پذیرایی و خدمت به زوار گلزار شهدا را به دست گرفتهاند.
ما ساعت خلوتی را انتخاب کردهایم که بیشتر و بهتر بتوانیم استفاده کنیم. با این حال باز هم شلوغ است. دوست جان، قهوه آماده کرده است و دنبال جایی هستیم که بنشینیم. جلوتر که میرویم سیاه چادر عشایر لر را میبینیم که با قالی دستباف فرش شده است. خلوت است و جای مناسبی برای نوشیدن قهوهای که سوغات سفر سوریه است. کنار ورودی سیاه چادر بنرحاج قاسم با جمله ای از او نصب شده است. «بنده افتخار می کنم که خود از عشایر هستم و همه دارایی های خود را از آن میدانم.» سیاه چادر جای دنج و قشنگی است. دور سیاه چادر با نی حصاربندی شده است. مرا به یاد خاطرات دست نوشته حاج قاسم میاندازد آنجا که از صفای سیاه چادر و قشنگیهای کوچ ایلشان در بهار می گوید.
سیاه چادربرای ما هم باصفاست آن هم برای دقایقی نوشیدن قهوه و صحبت در مورد شهدا. دوست نویسنده ام روایتی از زندگی یکی از شهدای عشایر کرمان میگوید. از اخلاق،غیرت و هوش و مردانگی در ایلات و عشایر صحبت میشود و میرسیم به سخنرانی معروف حاج قاسم دربارهی شرط شهید شدن. «تا، کسی شهید نباشد، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
در ادامه مسیر موکبهای کشورهای منطقه و محورمقاومت هستند. موکب انصارالله یمن با پرچم یمن و فلسطین، موکب ترکیه، موکب فاطمیون، موکب عراقیها و موکب ویژه راهیان قدس که مزین به تصاویر حاج عماد مغنیه، شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس است و سخنی از امام خامنهای :« رژیم غاصب رفتنی است. امروز جوانان فلسطینی و نهضت فلسطین از همیشه بانشاط تر، سرحالتر و آماده تر است».
از گیت رد شده و بدون برنامه ریزی قبلی از باب الزهرا وارد گلزار شهدا میشویم. زیارت نامه شهدا را میخوانم. صف طولانی برای زیارت مزار فرمانده شهید را که می بینم بیاد روزهای اول شهادت ایشان می افتم. همهی اتفاقات، همهی صحنه ها مثل همان روزهای اول است. چهار سال گذشته اما انگار هنوز 13 دی 1398 است. در روایتی خواندم که حاج قاسم در گلزار شهدا سوره حشر میخواند و از آن روز هر وقت برای زیارت مزار فرمانده لشکر 41 ثارالله و یاران شهیدش به گلزار شهدا می آیم سوره حشر را میخوانم.
بعد به سمت خیمه میرویم. خیمهی گلزار شهدا جایی است که با وسایل گرمایشی و فرش میزبان زوار است. در انتهای سمت راست خیمه میز و صندلی های کوچک برای کودکان تهیه شده که آنجا بازی میکنند و نقاشی میکشند. فضای خیمه خانوادگی است و اکثر زواری که فرزند کوچک دارند آنجا استراحت میکنند. با وجود سردی هوا آنچه که جلب توجه میکند تعداد زیاد مادرانی است که با فرزندان کوچکشان و حتی نوزاد چندماهه از راههای بعضاً دور و فاصله های هزار کلیومتری و بیشتر آمدهاند.
خادمان امام رضا علیه السلام آمدهاند و پرچم گنبد را با صلوات خاصه حضرت برای زیارت زائران شهدا به سمت مزار فرمانده شهید میبرند ما هم بعد از صلوات خاصه از خیمه و گلزار شهدا خارج می شویم. در مسیر برگشت گروه سرود پسران نوجوان میخوانند:«حاج قاسم افتخارمون...عشقش توی روزگارمون...واسه قلبای بیقرارمون... میمونه همیشه».
1. آیه 169 سوره آل عمران