ایران و عربستان : توافق با چه انگیزهای؟
در تحولی غیر منتظره، در حالی که خیلیها در انتظار عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل بودند، در جهت معکوس آن تهران و ریاض بر از سرگیری روابط دو جانبه توافق کردند.
این توافق در حالی است که دو طرف نزدیک به دو سال است که گفتگوهایی را با میانجیگری بغداد آغاز کردند، اما به این نتیجه نرسید، ولی آنچه را بغداد و عمان و حتی برخی طرفهای دیگر در دو سال نتوانستند انجام دهند، چین توانست در مدت کوتاهی طی مذاکرات فشرده چهار روزهای از 15 تا 19 اسفند انجام دهد.
به نظرم، این بخش ماجرا چه بسا همتراز خود توافق مهم است، این که چه شد این گفتگوها در چین شکل گرفت؟ و چرا با این سرعت به نتیجه رسید؟
به نظر میرسد که چین با توجه به نوع روابطش با ایران و عربستان از نفوذ و تاثیرگذاری خود برای این توافق استفاده کرده است و به نوعی دو طرف را خواسته یا ناخواسته به سمت این توافق سوق داده است. اما اینجا پرسشی دیگر درباره انگیزه این رفتار چین شکل میگیرد.
احتمالا همه چیز به سفر سه ماه پیش رئیس جمهور چین به عربستان باز میگردد. آن سفر و حجم بالای منافع تجاری با عربستان و دول عربی، مهمان چینی را حسابی نمک گیر کرد و شی جین پینگ که این حجم فرصت بزرگ سرمایه گذاری و مبادلات تجاری (که اکنون به 400 میلیارد رسیده است) با دنیای عرب برای او وسوسه انگیز بود، پای بیانیههایی را امضا کرد که در آن طرف مقابل ایران را گرفت.
پس از آن که ایران اعتراض کرد و این نگرانی در تهران ایجاد شد که نزدیکی ریاض پکن دارد به زیان آن تمام میشود، به نظر میرسد چینیها نیز به این جمع بندی رسیدند که برای جلوگیری از این که هر کدام از دو طرف ایرانی و سعودی بخواهند مناسبات با آن را وارد کشمکشهای منطقهای کنند، حفظ منافع پایدار آنها در منطقه میطلبد که برای کاهش تنش میان ایران و عربستان از طریق برقراری مجدد روابط میان آنها تلاش کنند. در این میان، گویا در سفر رئیس جمهور ایران به چین در ماه گذشته مساله اختلافات ایران و عربستان مطرح میشود. روشن نیست که طرف ایرانی از چین خواسته است که برای حل این اختلافات مداخله کند یا خود چین به دلایل پیشگفته طرح مساله کرده است؛ به هر حال، چین میزبان گفتگوها میشود و این چنین به سرعت به نتیجه میرسد.
احتمالا جدا از این که چین کاهش تنش میان دو قدرت منطقهای ایران و عربستان را برای منافع خاورمیانهای خود و گسترش آن مهم و همچنین تجارتی آسانتر با حوزه عربی خلیج فارس بهتر میداند، رقابت ژئوپلیتیکی با آمریکا در منطقه خاورمیانه نیز انگیزه مضاعفی به چین برای پیشبرد این توافق داده است.
اما در حالی که هم ایران هم عربستان برقراری روابط را به "تغییر رفتار" منطقهای یکدیگر ربط میدادند، این پرسش مطرح میشود که حالا که هیچ طرفی رفتار خود را تغییر نداده است، این توافق با چه انگیزهای رخ داده است؟ در مورد انگیزه عربستان این پرسش مهمتر به نظر میرسد؛ به هر حال این کشور متحد آمریکا در منطقه است و در طول دو سال اخیر گفتگوهای بغداد با نتایج مذاکرات برجامی گره خورده بود و باید دید که چه باعث شده که به این سرعت به توافق با ایران برسد؟
کسانی که با دیپلماسی عربی به ویژه در خلیج فارس آشنا هستند، میدانند که این دیپلماسی تا حدودی همچنان متاثر از پارامترهای فرهنگ قبیلهای سنتی است و به عنوان مثال، در چنین مواقعی رفتار آنها احیانا قبل از آن که تابع یک مجموعه محاسبات پیچیده سیاسی باشد، متاثر از نوعی "رودربایستی" است. از این رو، بعید نیست که اساسا موافقت ریاض با درخواست چین برای گفتگو و توافق با تهران در وهله نخست معطوف به این پارامتر باشد.
کما در کنار آن احتمالا انگیزههای دیگری نیز دارد؛ نخست این که ریاض اهتمام ویژه خود را بر پیشبرد چشم انداز 2030 متمرکز کرده است و میخواهد آن را در فضایی آرام به پیش ببرد. دوم این که مدتی است که در روابط میان محمد بن سلمان و رئیس امارات محمد بن زیاد شاهد نوعی تنش کنترل شدهایم که اعزام سفیر اماراتی در چند ماه قبل به دور از این تنش نبود. در این میان، بعید نیست که این مساله انگیزه بیشتری به بن سلمان داده باشد. سوم این که احتمالا این اقدام عربستان حامل نوعی پیام هشدارآمیز به آمریکا نیز باشد. اخیرا ریاض عادی سازی با اسرائیل را مشروط به برآوردن برخی خواستههای امنیتی خود از آمریکا کرده بود؛ اما ظاهرا واشنگتن روی خوش نشان نداده است. از این رو بعید نیست که عربستان از این طریق خواسته باشد که به آمریکا اعلام کند که هر چه بیشتر خواستههایش بیتوجهی کند، بیشتر وزن چین را در روابط خود بالا خواهد برد.
چهارم این که در سایه بالا گرفتن تنشهای بیسابقه غرب و اسرائیل با ایران بر سر پرونده هستهای و جدی شدن احتمال اقدام نظامی، بعید نیست عربستان بخواهد برای در امان ماندن از ترکشهای هر نوع حملات و جنگی در منطقه به یک «آشتی صوری" روی آورد.
به هر حال، حالا که توافق از سرگیری روابط میان تهران و ریاض امضا شده است، زود است که آن را "آشتی" بنامیم و باید دید اقدامی است در جهت مدیریت تنش یا حل اختلافات. باید منتظر ماند و دید این توافق چه برگردانی بر پروندههای منطقهای خواهد داشت؛ به ویژه در لبنان و عراق و یمن. این برگردان است که نشان میدهد صرفا با یک توافق و روابط عادی مواجه خواهیم بود یا نه. حالا که از سرگیری روابط دو طرف قبل از عادی سازی عربستان و اسرائیل انجام شده است، باید دید این مساله همچنین چه تاثیری بر این عادی سازی خواهد گذاشت و آیا تهران میتواند بر آن روند تاثیرگذار باشد و مانع آن شود؟ این مساله بیشتر معطوف به این است که توافق پیشگفته چقدر عمق پیدا کند. در عین حال، فعلا بعید است که شاهد تحولی ژرف در روابط تهران و ریاض باشیم.
صابر گلعنبری