ترامپ و چالشهای دوباره ناتو
ایام پس از جنگ سرد، دوران واگرایی تدریجی در اولویتها بوده است. در حالی که اروپا همچنان بر دفاع از سرزمین و ثبات منطقهای متمرکز است، ایالات متحده به طور فزایندهای توجه خود را بر مسائل برون مرزی بویژه در منطقه غرب آسیا و چالشها در منطقه هند و اقیانوس آرام، مانند ظهور چین، معطوف کرده است. بنابراین ظهور یک "آمریکای جدید" با چندین ویژگی کلیدی مشخص میشود. اولاً، تأکید بر سیاستهای "اول آمریکا" وجود دارد که نگرانیهای خود را بر تعهدات بینالمللی اولویت میدهد.
روابط بین شاخه اروپایی ناتو و ایالات متحده از زمان تأسیس این سازمان در سال ۱۹۴۹، سنگ بنای امنیت اروپا بوده است. با این حال، این مشارکت با تغییر اولویتهای ژئوپلیتیکی ایالات متحده در قرن بیست و یکم، دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. بحثهای اخیر در مورد بودجه ناتو، به ویژه فشار بر کشورهای عضو برای اختصاص ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود به هزینههای دفاعی، بر تنش فزاینده درون این اتحاد دامن زده است.
از نظر تاریخی، ناتو یک بستر اساسی برای همکاری فراآتلانتیک بوده و امنیت جمعی در برابر تهدیدات مشترک را تضمین کرده است. رهبری ایالات متحده در ناتو در طول جنگ سرد بسیار مؤثر بود، زیرا بخش عمدهای از بودجه و منابع نظامی را برای مقابله با نفوذ شوروی در اروپا فراهم میکرد. در واقع ایالات متحده، با قدرت نظامی و اقتصادی وسیع خود، نقشی محوری در این اتحاد ایفا کرد و بخش عمدهای از توانمندیهای نظامی و بازدارندگی هستهای خود را برای امنیت اروپا ارائه داد. در عوض، ایالات متحده نفوذ استراتژیک در اروپا و یک سکوی ارزشمند برای نمایش قدرت خود در سطح جهانی به دست آورد. این رابطه که برای هر دو طرف مزایایی داشت، برای دههها به خوبی به اروپا و آمریکا خدمت کرد.
ایام پس از جنگ سرد، دوران واگرایی تدریجی در اولویتها بوده است. در حالی که اروپا همچنان بر دفاع از سرزمین و ثبات منطقهای متمرکز است، ایالات متحده به طور فزایندهای توجه خود را بر مسائل برون مرزی بویژه در منطقه غرب آسیا و چالشها در منطقه هند و اقیانوس آرام، مانند ظهور چین، معطوف کرده است. بنابراین ظهور یک "آمریکای جدید" با چندین ویژگی کلیدی مشخص میشود. اولاً، تأکید بر سیاستهای "اول آمریکا" وجود دارد که نگرانیهای خود را بر تعهدات بینالمللی اولویت میدهد. علاوه بر آن، بدبینی زیادی نسبت به نهادهای چندجانبه مانند ناتو وجود دارد و برخی در مورد ارتباط و اثربخشی مداوم آنها تردید دارند. و در نهایت درکی وجود دارد مبنی بر اینکه متحدان اروپایی سهم منصفانه خود را در دفاع جمعی پرداخت نمیکنند و بیش از حد به قدرت نظامی آمریکا تکیه میکنند.
در کنار آن درخواست ایالات متحده از اعضای ناتو برای اختصاص ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود به هزینههای دفاعی، منعکس کننده این تغییر در اولویتها است. به طور سنتی، از اعضای ناتو انتظار میرفت که حداقل ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف دفاع کنند، اما تنها تعداد انگشت شماری از کشورها به طور مداوم به این هدف دست یافتهاند. فشار برای یک آستانه بالاتر نشان دهنده ناامیدی ایالات متحده از آنچه به عنوان اتکای بیش از حد اروپا به حمایت نظامی آمریکا تلقی میشود، است. آمریکا با ترغیب کشورهای اروپایی به تحمل بار مالی بیشتر، به آنها نشان میدهد که انتظار دارد متحدانش مسئولیت بیشتری در قبال امنیت خود بر عهده بگیرند. در واقع ایالات متحده دیگر به دنبال سواری مجانی دادن به اروپا نیست و در تلاش است تا هزینههایی که دیگر ارزش سرمایه گذاری ندارند را از متحدین خود دریافت کند.
به بیان دیگر ایالات متحده تمایل کمتری دارد که اروپا را به عنوان یک اولویت استراتژیک ببیند، زیرا تهدیدات ناشی از منطقه هند و اقیانوس آرام فوریتر تلقی میشوند. در نتیجه، کشورهای اروپایی شروع به دست و پنجه نرم کردن با این واقعیت کردهاند که اتکای دیرینه آنها به تضمینهای امنیتی ایالات متحده ممکن است دیگر پایدار نباشد.
در این بین، یکی از چالشهای اصلی اروپا، یافتن تعادل بین آرمان خودمختاری استراتژیک و واقعیتهای امنیتی است. در حالی که آمریکا اروپا را دیگر شریکی راهبردی با اهمیت سابق نمیبیند، تهدیداتی مانند جنگ روسیه و اوکرابن و بیثباتی خاورمیانه همچنان برای اروپا جدی هستند. بدون توانمندیهای نظامی آمریکا، بهویژه در حوزههای اطلاعات، لجستیک و تسلیحات پیشرفته، توانایی اروپا برای مقابله با این تهدیدات به شدت محدود میشود.
در عین حال، شاخه اروپایی ناتو در معرض آسیب بیشتری است، زیرا کشورهایی مانند لهستان و کشورهای بالتیک همچنان به حمایت آمریکا وابسته هستند، در حالی که کشورهایی مانند فرانسه و آلمان از سیاست امنیتی مستقلتر اروپایی حمایت میکنند. در واقع اروپا اکنون با دو دیدگاه امنیتی مختلف روبهرو است که اگر به درستی مدیریت نشود میتواند به اختلاف گسترده در اروپا منجر شود.
علاوه بر آن، پیامدهای مالی هدف ۵ درصد تولید ناخالص داخلی برای بودجه دفاعی نیز قابل توجه است و نیازمند افزایش چشمگیر بودجههای دفاعی و احتمالاً کاهش بودجه سایر بخشها مانند رفاه اجتماعی است. برای جلب حمایت عمومی، رهبران اروپایی باید توجیه قانعکنندهای برای این افزایش بودجه ارائه دهند که خود چالش بزرگی برای آنها خواهد بود زیرا مردم اکنون بهتر متوجه میشوند که مالیات آنها در خدمت اهداف ایالات متحده بوده است. در بلندمدت، سازگاری اروپا با این وضعیت جدید به نوآوری و همکاری گسترده بستگی دارد.
در نهایت، رابطه در حال تغییر ناتو و آمریکا، منعکس کننده تغییرات گستردهتر در نظم جهانی است و اروپا باید با نقش جدید خود در روابط فراآتلانتیک سازگار شود که مستلزم تعهد مالی بیشتر به دفاع و تجدیدنظر در رویکرد امنیتی و استراتژیک آن است. در واقع اروپا باید به این نکته توجه کند که دیگر شریک راهبردی و مهم ایالات متحده در دکترین جدید آنها نیست و ایفای نقش مستقل برای آنها دیگر یک ضرورت است تا بتوانند همچنان یک بازیگر مهم در نظام بینالملل باقی بمانند.
امین مهدوی